●
دارم کم کم به این نتیجه میرسم که وبلاگ هم مثل خونه آدم میمونه. من که همش دارم توی خونه ام اثاث هام رو جا به جا میکنم که خونه ام خوشگل تر و راحت تر بشه یهو به خودم اومدم و دیدم که با وبلاگ بیچاره ام هم دارم همین کار رو میکنم!
دیشب جاتون خالی یه سری از دوستا اومده بودن اینجا. یه سری مال برزیل بودن و یه سری هم کانادایی. وقتی فکرشو میکنم بیشتر دوستای خوبمون غیر آمریکایی هستن. ممکنه دلیلش این باشه که آمریکایی ها دلیلی نمیبینن که با ماها معاشرت زیاد کنن. تو ممکت خودشون هستن و خوب دردسر برقراری ارتباط با آدمهایی که همزبونشون نیستن رو ندارن. نه که اصلا آدمهای بدی باشن یا ما رو تحویل نگیرن ها. اصلا. ولی خیلی به سختی میشه باهاشون دوستی ایجاد کرد. من اوایل فکر میکردم که من اینطوریم یا مثلا فرهنگ من زیاد به مال اونا شبیه نیست ولی بعد دیدم که بقیه ملیت ها هم همین مشکل رو دارن. از طرف دیگه ما مهاجرا خیلی خودمون با هم دوست میشیم و جالبیش اینجاست که اختلافهای سیاسی کشورها هم در اغلب موارد به فراموشی سپرده میشه. مثلا من الان دوستای نزدیکی از خیلی جاهای دنیا دارم: هند, پاکستان, فرانسه, آلمان, ایتالیا, کانادا, چین, پورتو ریکو, برزیل, آرژانتین, ترکیه, ژاپن, نیوزلند, اسراییل, تایوان , اسپانیا و جاهای دیگه.
با این همه فرهنگ های مختلف بازم همه ما اینقدر چیزای مشترک داریم که از صحبت با هم لذت میبریم و دلمون برای هم تنگ میشه. همه ما در اینکه مجبوریم برای دوست یابی تلاش کنیم هم با هم مشترکیم. برای همین هم ضعف های کوچیک رو راحت تر میتونیم به هم ببخشیم. همه مون مثل یه خونواده بزرگ مهاجر میمونیم که میخواد تو کشور میزبان جایی برای خودش دست و پا کنه.
حالا اگه این دولت مردان سیاسی رو هم یکی یه سری بفرستن دوره مهاجرت شاید گفتگوی بین تمدن ها آسون تر شه و بدبختیای دنیا کمتر.
Excerpt:For me it needs more effort to communicate with the Americans compared to people with other nationalities. Part of it I think is because the Americans are already in their comfort zone. There is no need for them to change. Where as we immigrants share the same feelings of loneliness with each other.
□ نوشته شده در ساعت
2:55 PM
توسط Koozeh Banoo