مقاله
رژيم يا اختلالات رفتاری تغذيه؟ لینک در کاپوچینو    pdf


PhotoBlog: Droplets on the spiderweb


 

کوزه خانوم

 

English Blog     Photo Blog    Galleries    Archive     Email    About Me    Main Page

Tuesday, June 22, 2004

بر گرفته از وبلاگ اینجا فرانسه همه چیز خاکستری

● نامه ای به احمدرضا احمدی ، نوشته سهراب سپهری ...



احمد رضای عزيز . تنبلی هم حدی دارد . اين را می دانم . ولی باور کن فکر تو هستم و سپاسگذار نامه هايت . من به شدت در اين شهر تنها ماندم . آنهم در اين شهر بی پرنده و نادرخت .هنوز صدای پرنده نشنيده ام ( چون پرنده نيست ، صدايش هم نيست ).در همان اميرآباد خودمان توی هر درخت نارون يک خروار جيک جيک بود . نيويورک و جيک جيک ، توقعی ندارم . من فقط هستم و گاهی در اين شهر گولاش می خورم . مثل اينکه تو دوست داشتی و برايت جانشين قرمه سبزی بود . الهام گولاش کم تر است . غصه نبايد خورد . گولاش بايد خورد و راه رفت و نگاه کرد به چيزهای سر راه . مثل بچه های دبستانی ، که ضخامت زندگيشان بيشتر است .می دانی بايد رفت به طرف و يا شروع کرد . من گاهی شروع می کنم . ولی هميشه نمي شود . هنوز صندلی اتاقم را شروع نکرده ام . وقت می خواهد . عمر نوح هم بدک نيست ولی بايد قانع بود و من هستم مثلاَ ۴/۱ قار قار کلاغ برای من بس است يادم هست به يکی نوشتم : ۴/۳ قناری را مي شنوم . می بينی قانع تر شده ام . راست است که حجم قار قار بيش تر است . ولی در عوض خاصيت آن کمتر است .
مادرم می گفت قار قار برای بعضی از دردها خاصيت دارد .
من روزها نقاشی مي کنم . هنوز روی ديوار های دنيا برای تابلو ها جا هست . پس تند تر کار کنيم .ولی نبايد دود چراغ خورد . اينجا دودهای زبـــرتر و خالص تری هست . دود های با دوام و آبنرو . در کوچه که راه مي روی گاه يک تکه دود صميمانه روی شانه ات می نشيند و اين تنها ملايمت اين شهر است . وگرنه آن جرثقيل که از پنجره اتاق پيداست ، نمی تواند صميمانه روی شانه کسی بنشيند . اصلاَ برازنده جرثقيل نيست اگر اين کار را بکند به اصالت خانوادگی خود لطمه زده است . توی اين شهر نمي شود نرم بود و حيا کرد تهنيت گفت نمی شود تربچه خورد . ميان اين ساختمان های سنگين ، تربچه خوردن کار جلفی است .مثل اينکه بخواهی يک آسمانخراش را غلغلک بدهی .بايد رسوم اينجا را شناخت . در اينجا رسم اين است که درخت برگ داشته باشد.در اين شهر نعنا پيدا مي شود ولی بايد آنرا صادقانه خورد . اينجا رسم نيست که کسی امتداد بدهد . نبايد فکر آدم روی زمين دراز بکشد . در اينجا از روی سيمان به بالا برای فکر کردن مناسب تر است .
و يا از فلز به آن طرف . من نقاشی مي کنم ولی نقاشی من نسبت به گالری های اينجا مورب است . نقاشی از آن کار هاست ، پوست آدم را می کند و تازه طلبکار است . ولی نبايد به نقاشی رو داد چون سوار آدم می شود .
من خيلی ها را ديده ام که به نقاشی سواری می دهند . بايد کمی مسلح بود و بعد رفت دنبال نقاشی . گاه فکر می کنم شعر مهربان تر است .
ولی نبايد زياد خوش خيال بود . من خيلی ها را شناخته ام که از دست شعر به پليس شکايت کرده اند بايد مواظب بود . من شبها شعر می خوانم . هنوز ننوشته ام . خواهم نوشت .
من نقاشی مي کنم ، شعر می خوانم و يکتائی را می بينم و گاه در خانه غذا می پزم و ظرف مي شويم و انگشت خودم را می برم و چند روز از نقاشی باز مي مانم . غذایی که من می پزم خوشمزه می شود به شرطی که چاشنی آن نمک باشد و يک قاشق اغماض .

غـذاهای مــادرم چه خوب بود . تازه من به او ايراد می گرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به کبودی است .
آدم چه ديـــر می فــهمد ...
مـــن چه ديـــر فهميدم که انسان يعنی عجالتاَ ...

ايــــــران مادر های خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بــد و دشتهای دلپذيـر ....

و همين ....




|
........................................................................................


Comments: Post a Comment



شورای گسترش زبان فارسی
ایرانیکا
فرهنگ لغت فارسی
گلهای رنگارنگ
ليست وبلاگهاي دانشجويان

احمد شاملو
وب نوشته های احمد شاملو
سهراب سپهري
زنان ایران
تریبون فمینیستی ایران
کاپوچینو