● شهر ِ من يه شهر ِ کوچيک در شمال ِ ايالت ِ نيويورکه. پر از سبزه و دار و درخته. سبزش هم يه جور سبز ِ عجيبيه. خيلی رنگش روشنه. فکر ميکنم به اين دليل باشه که خيلی بارندگيش زياده. دوستايی که کاليفرنيای ِ شمالی هستن لابد ميگن خوب ما هم سبزيم! نه، عزيزم! شماها اينجوری که ما سبزيم، سبز نيستين! اينجا طبيعت خيلی بکر و دست نخورده است.
بعد از ظهرها دم ِ غروب، وقتی با ماشين داری ميری خونه، بايد برای ۲ تا آهوی جوون ترمز کنی که دارن دنبال ِ مامانشون می دوند اون ور ِ خيابون. گاهی وقتها که بری دم ِ درياچه، ميتونی روباه هم ببينی. از سنجاب که ديگه حرفشو نزن! تهرون چقدر گربه داره؟ ما چند برابرش سنجاب داريم. گاهی وقتها راکون هم هست (من دفعه اول که ديدم به هوای رامکال کلی ذوق کردم) پرنده ها هم که زيادن. اين طرفدارای محيط ِ زيست هم به پاي همه کلاغا و گوش ِ تموم ِ آهوها شماره ميبندن!
چند روزه يه خرگوش خانمِ مياد دم ِ خونه من و شروع ميکنه تند تند علف خوردن. خيلی هم گوشاش تيزن. وقتی من تو خونه تکون ميخورم اون گوشاشو ميجمبونه! ديروز من و هيدی فکر کرديم که شايد بشه باهاش دوست بشيم :) بسته جديد ِ هويجی رو که خريده بودم برداشتيم و در ۴ گوشه حياط، هر جا ۴ تا هويج گذشتيم... صبح که پا شدم، يدونه از هويجا نبود و دوتاشونم دندون زده بودن :) انقدر خوشحال شدم... حالا امروز هم برم خونه ببينم بازم خوردن يا نه. ..
يه بار هم يکی از دوستم يه سنجاب رو ديده بود که رويی سطل آشغال نشسته بوده وبا شخصيت ِ تموم يه ساندويچ که تو کاغذ ِ فويل بوده دستش گرفته و داشته گاز ميزده :)
□ نوشته شده در ساعت
3:20 PM
توسط Koozeh Banoo