● 1. رفته بودم واشينگتن ديدار ِ دوستان. جای همه خالی، خوش گذشت. خاله دوستم اينقدر برامون غذای ايرانی درست کرد که ديگه فرصت نشد بريم رستوران، از کوکو و کشک بادمجون گرفته تا خورش فسنجون و جوجه کباب. آخر سر هم با کوله بار پری از ترشی و کشک و آلبالو خشکِه و مربای هويج روانه مون کردن :-) خيلی وقت بود که هوس کرده بودم که کسی اينجوری بهمون رسيدگی کنه! ديشب هم کلی فال ِ حافظ گرفتيم، گل گفتيم و گل شنيديم... ... من شما رو نميدونم ولی برای ماها که اينجا هستيم هر چی که کمی بويی خونه رو ميده غنيمته. دوستم از تورنتو امده بود و ميگفت که:" بچه ها، زولبيا باميه آوردم. شب دور ِ هم جمع بشيم به اين بهانه." واقعا هم هممون جدی جدی جمع می شيم و کلی حال ميکنيم. ... من خيلی خيلی خوشحالم که اومدم اينجا و حتی ثانيه ای هم فکر نمی کنم که شايد بهتر بود کار ِ ديگری ميکردم و راه ِ زندگيم رو عوض ميکردم. ولی حقيقت اينه که همه ما که مهاجرت ميکنيم پيه بعضی چيزا رو به تنمون ميماليم که اگر از قبلش بدونيم راجع بهشون، ممکنه به همين آسونی دل نکنيم از خونه مون.
يکی از دوستام، می خواد با دوست پسرش که ساليان ِ درازيه که با هم دوستن ازدواج کنه. مامان و بابای پسره گرين کارت دارن ولی مامان و بابای اون دوستم نه. اين دوستم مثل ِ من داره درس ميخونه پس امکان نداره براش که بره و ويزا بگيره چون ممکنه که بر نتونه برگرده و زندگيش بر فنا بشه. مامان و باباش رفتن ويزا بگيرن که بهشون ندادن. حالا اين دوست ِ من بعد از ۶ سال که خانوادشونديده مجبور شدعروسيشو بندازه عقب تا ببينه که چی ميشه.
دوست ِ ديگم ۵ ساله که از ايران امده. تو اين مدت پدرشو نديده بود. امسال داشت فارغ التحصيل ميشد و باباش ميره که ويزا بگيره (بعد از يک عالمه دفعه که بهش ويزا ندادن) خلاصه با پارتی بازی و اينا معلوم ميشه که آسم و فاميل و اسم ِ پدر ِ بابای دوستم با يه تروريست ِ بين المللی يکيه!!! حالا بيا و درستش کن! خلاصه همون پارتيه ضامن ميشه و همراهِ آقای پدر راه می افته مياد اينجا شهر ِ ما. به پدر ِ دوستم فقط ۱ هفته ويزا دادن اونام تازه به اين شرط که از ايالت نيويورک خارج نشه.
دوست ِ ديگم، مامان و باباش رفتن ويزا بگيرن و حتی بدون ِ ديدن ِ مدارکشون رد شدن.
اون يکی دوستم به مامانش پارسال ويزا داده بودن، امسال مادر و پدرش با هم رفتن ويزا بگيرن دوباره به مامانش ويزا دادن و به باباش ندادن.
...
هرچه قدر هم که دوستای آدم نزديک باشن، و هرچقدرم که ما اينجا زندگی ِ خوبی داشته باشيم، هيچی جای خونواده دست اول ِ آدمونمی گيره. همه اين چيزايی که نوشتم در لثر ِ ديدن ِ خاله دوستمه ها! و من معمولا انقدر غر غر نمی کنم!!!
...
فقط دلم ميخواد کسی برام قصه بگه.
متی2. يه مجله دارن اونجا در DC به نام ِ "ايرانيان" يا يه همچين چيزی. هميشه خيلی ناراحت و دلخور ميشم از ديدن ِ اين نشريات ِ ايرانی ِ آمريکا. يک مشت آدمهايی که هيچ درکی از شرايط ِ امروز ِ ايران ندارن هر چی ازدهنشون در مياد مينويسن بدون ِ هيچ مطالعه ای.
خير ِ سرشون يه جوک اونجا نوشته بودن که من با عرض ِ معذرت از خانم ِ عبادی اينجا نقل ميکنم:
نوشته بود خانم ِ عبادی ميره يکجا سخنرانی و تا نطق رو شروع ميکنه ميگه که "من به عنوان ِ يه
زن ِ مسلمان اومدم اينجا". اين موقع و همه پا ميشن به رفتن (چون بهشون از لغت ِ مسلمان بر ميخوره) فقط يه خانم ِ چادر مشکی با دماغ ِ عقابی ميمونه، شيرين عبادی بهش ميگه مادر ممنون که اومدين نطق ِ منو گوش بدين. اونام ميگه من نطق و اينا حاليم نيست. پسرم منو آورد اينجا گفت روضه خونيه اومدم يه دل ِ سير گريه کنم.
تو رو خدا شما باشين چه فکری ميکنين. بيخودی نيست ما انقدر عقب مونده شديم تو دنيا. تا وقتی که نميتونيم همديگر رو تحمل کنيم و به جای گفتگوی سازنده اينطوری با همه چی برخورد ميکنيم حال و روزمون بهتر از اين نميشه. من که خودم دارم اينا رو می نويسم هيچ دين و ايمون ِ درست و حسابی ندارم. اگه خيلی هنر کنم به خدا اعتقاد دارم و بس. تازه خدا هم اين خدايی نيست که اديان ميگن. بگذاريم اينو بعدا می نويسم ولی بطور ِ کلی دين داشتن به نظر ِ من اصلا ضرورتی نداره. ولی من با همين افکارم برای خانم ِ عبادی به شدّت احترام قائلم. فکر ميکنم که خوب ايشون ايدئولوژی ِ خودشو داره و فکر ميکنه که دين ِ اسلام با دموکراسی سازگاره. خوب من اينطوری فکر نمی کنم. چه خياليه؟ ما دو جور ِ متفاوت فکر ميکنيم. اينها که اينور ِ گود نشستن فقط فکر ِ فحاشی و هتک ِ حرمت هستن بدون ِ اينکه قدمی برای فرهنگ ِ ايرانی بردارن. بايد يه بار مجله رو بخونين. همينجوری لغت های غلط و غلوط ِ انگليسی و فارسی توش هست! مثلا جای اينکه بنويسه يه خونه هست در منطقه فلان، مينويسه يه خونه هست در اريا فلان!!! (حالتو!) يکی نيست به اين بگه، آقا فارسی را پاس بداريم. ناسلامتی روزنامه چاپ ميکنن. بيخودی نيست که ابرونی های نسل ِ دوم اينقدر به زحمت فارسی حرف ميزنين.
۳. هوس نکردين صيغه کنين؟
صيغه دات کام پاسخگوی نياز های شما!!!
۴.
کاپوچينو هم دوساله شد. مبارکشون باشه :)
□ نوشته شده در ساعت
11:20 PM
توسط Koozeh Banoo