مقاله
رژيم يا اختلالات رفتاری تغذيه؟ لینک در کاپوچینو    pdf


PhotoBlog: Droplets on the spiderweb


 

کوزه خانوم

 

English Blog     Photo Blog    Galleries    Archive     Email    About Me    Main Page

Wednesday, June 02, 2004

من و دوستم

● اينجا بارون ِ قشنگی مياد از صبح تا حالا... گاهی هوا باز ميشه و آفتاب مياد بيرون اما بلافاصله رعد ميزنه و بارون شروع ميکنه... قطرات ِ بارون مثل ِ دونه های مرواريد ِ ريز ميمونن.
خيلی ها هم دوست ندارن با چتر راه برن، پنداری که با بارون دوست باشن.

من و دوست چينيم نشستيم از صبح اينجا و کار ميکنيم. بلاخره کُدی که نوشته بودم الان با موفقيت داره کار ميکنه :) فردا بايد بيام و با استفاده از نتايجش مقاله مو تموم کنم.

دوست ِ چينی ِ من ۲۱ ساله بيشتر نيست، اما درسش از من فقط ۴ سال عقبتره و صد البته که از من باهوشتر :) بر خلاف ِ چينيهای ديگه، عاشق ِ خريد کردنه و با دوستاش گشتن. ازفيلم و موسيقی هم خوشش مياد ولی فقط فيلمايی رو دوست داره که آدمها به جزای عمل ِ بدشون ميرسن و فيلمايی که آدمها بخاطر ِ هيچی آدم نميکشن. فيلمايی که راجع به عشق و عاشقی هستو از همه فيلمای ديگه بيشتر دوست داره.

اين دوست ِ من وقتی که غذا ميخوره حسابی ملچ ملوچ ميکنه که من ديگه ناراحتش نميشم. کلاس ِ آشپزی که سال ِ پيش گرفتم يکی-دو جلسه راجع به غذاهای چينی بود و يادمون دادن که اين از اصول ِ ادب ِ چينياست که موقع غذا خوردن با دهنشون صدا در بيارن.
اين دوست ِ من بهم گفت که خيلی بده اگر خونه کسی مهمونی، غذاتو تا ته بخوری چون معنيش اينه که صاحب خونه خسيس بوده. تازه ادب حکم ميکنه که از همه غذاهايی که صاحب خونه تهيه کرده بچشی.

اين دوستم گفت که اگر دوست ِ نزديک و صميمی ِ يه چينی نيستی نبايد بهش ساعت کادو بدی، چون علامت مرگه.

يه بار من و بقيه همکلاسيا و استادا نشسته بوديم با هم حرف ميزديم و حرف ِ مذهب شد. و هرکی شروع کرد که بگه که از چه دينی پيروی ميکنه, حد اقل روی کاغذ. يکی مسلمان، يکی هندو يکی کليمی و يکی مسيحی. به اين دوستم که نوبت رسيد گفت هيچی. من تا اون موقع برخورد نکرده بودم به اين مسأله که آدمها ميتونن خيلی ريلکس دين نداشته باشند. البته اين دوستم گفت که يه عالمه فرشته دارن و بهشت و جهنم هم دارن، ولی همه ميرن بهشت مگر اينکه کار ِ خيلی بدی بکنن مثل ِ آدم کشی. دوستم گفت فرشته دربون ِ بهشت هيچ اختيارات ِ خاصی نداره :)

... با اين دوستم که حرف ميزنم خيلی به اين نتيجه ميرسم که دنيا همه جاش شکل ِ همه و آدمها چقدر به هم شبيهن. ظاهرمون با هم خيلی فرق داره ولی علايقمون و چيزايی که آدم بودنمون رو شکل ميده همش يه جوره.
اين دوست ِ من ، مثل ِ من، دلش برای خوانواده اش تنگ ميشه.
اين دوست ِ من، مثل ِ من، وقتی با دوست پسرش به هم زده بود گريه کرد.
اين دوست ِ من، مثل ِ من، وقتی راجع به سياست ِ کشورش حرف ميزنی هيجان زده ميشه.
اين دوست ِ من، مثل ِ من، از اينکه چيزای جديد امتحان کُنه خوشحال ميشه.
من و دوستم هردومون آدميم، مال ِ يه کره خاکی هستيم.

اسم ِ دوستم هست: يائو سون
|
........................................................................................


Comments: Post a Comment



شورای گسترش زبان فارسی
ایرانیکا
فرهنگ لغت فارسی
گلهای رنگارنگ
ليست وبلاگهاي دانشجويان

احمد شاملو
وب نوشته های احمد شاملو
سهراب سپهري
زنان ایران
تریبون فمینیستی ایران
کاپوچینو